دخترک گل فروش سال ها در آرزوی خریدن یک کفش قرمز بود و پول هایی را که از فروختن گل های مریم به دست آورده بود، در قلک کوچکش جمع می کرد.
آن روز صبح هم مثل همیشه، در فکر و رویایش بود که ناگهان در اثر برخورد با اتوموبیلی به گوشه ای پرتاب شد.
وقتی چشمانش را باز کرد، خود را روی تختی سپید و تمیز دید که در کنار آن هدیه ای قرار داشت.
دخترک با خوشحالی هدیه را باز کرد٬ یک جفت کفش قرمز بود.
چشمان دخترک لبریز از شادی شد٬ ولی افسوس، او نمی دانست که پاهایش دیگر توان رفتن ندارد.
دوست عزیز سلام.
تیم مدیریت محتوای موضوع آزاد به دنبال نویسندگان و به صورت تخصصی وبلاگ نویسان برتر میگرده تا با بازنشر مطالب خوب و مفیدشون در موضوع آزاد مخاطبین بیشتری پیدا کنند. خوشحال میشیم از سایت دیدن بفرمائید و درصورت علاقه مندی مطالب خوبتون رو در موضوع آزاد منتشر کنید.
موضوع آزاد یک لینک مستقیم به مطلب شما ایجاد میکنه و علاقمندان به مطلبتون رو به سمت شما روانه میکنه.
از اینکه با تولید محتوای خوب و مفید به ارتقای وب فارسی کمک میکنید ممنونیم :)
تیم مدیریت محتوای موضوع آزاد
تیم مدیریت محتوای موضوع آزاد به دنبال نویسندگان و به صورت تخصصی وبلاگ نویسان برتر میگرده تا با بازنشر مطالب خوب و مفیدشون در موضوع آزاد مخاطبین بیشتری پیدا کنند. خوشحال میشیم از سایت دیدن بفرمائید و درصورت علاقه مندی مطالب خوبتون رو در موضوع آزاد منتشر کنید.
موضوع آزاد یک لینک مستقیم به مطلب شما ایجاد میکنه و علاقمندان به مطلبتون رو به سمت شما روانه میکنه.
از اینکه با تولید محتوای خوب و مفید به ارتقای وب فارسی کمک میکنید ممنونیم :)
تیم مدیریت محتوای موضوع آزاد
خدا وکیلی تو یک میلیون بازدید داشتی خالی بند؟؟؟
بزنم شتکت کنم خو؟؟؟؟؟؟؟؟/
بزنم شتکت کنم خو؟؟؟؟؟؟؟؟/
خب وبلاگ قبلیم داشت!(:
با گران نویس موافقم.
نظرت راجع به این همه بازدید و بازدید کننده چیه؟
نظرت راجع به این همه بازدید و بازدید کننده چیه؟
نمیدونم😃من فقط دوست دارم مردم بیان داستان کوتاه بخونن همین(:
بازدید داشته باشم یا ن مهم نیست(:
خیلی غم انگیز :"(
با گران نویس شدیدا موافقم :/
با گران نویس شدیدا موافقم :/
اهوم(:
استیضاح نشم صلوات😂
دیدگاه ها [ ۹ ]