داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

صدقه!!


پسرک روی چمن ها دراز کشید.
از صبح کسی گلی از او نخریده بود.
نگاهی به صندوق کنارش انداخت که روی آن نوشته بود صدقه، روزی را زیاد می کند؛ اما توی جیب هایش حتی یک ریال هم نبود.

صدایی او را به خود آورد.
صدای دختر کوچکی بود:
- آقا، برای تولد مادرم یه شاخه گل می خوام، پول ندارما!

پسرک نگاهی به صندوق انداخت و شاخه گلی را به طرف دخترک گرفت.
دقایقی گذشت.
اتومبیل آخرین مدلی کنار پایش ترمز کرد.
- آهای پسر! یبا اینجا، همه گل هاتو می خرم.

دسته بندی :
 پندآموز زیبا و خواندنی عاشقانه حکایت کودکانه

دیدگاه ها [ ۷ ]

💖 miss fatemeh 💖
مثل همیشه حرف نداشت😊😊
خعلی ممنون دختر خاله جان^^


♥️ っ◔◡◔)っ ♥️ mohammad)
:)
(:
حسین مداحی
عالی
خعلی ممنون(:
از هر دست بدی از همون دست میگیری.
اهوم(:
سلام. ممنون
سلام خواهش(:
چه جالب:)
خعلی ممنون(:
عاشق عشق
مهدی جان..

غیبت کبری تو زمانی تمام میشود که

غفلت کبری ما تمام شود....

سلامتی وتعجیل در فرج پنج صلوات با وعجل فرجهم

خداقوت.+.
چقدر زیبا(:

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

یاعلی(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی