زن و شوهری فقیر در یک شهر زندگی می کردند
برای مخارج زندگی ، زن کره درست میکرد و برای فروش آنها را به شوهرش می داد.
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
و متوجه شد که اندازه هر کره ۹۰۰ گرماست!
او از مرد فقیر عصبانى شد و هنگامی که مرد فقیر برای فروش کره ها نزد او آمدبه وی گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره هایت را بجای کره های یک کیلویی به من مى فروختى !! در حالى که وزن آنها فقط ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم تا کره هایمان را وزن کنیم به همین دلیل و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم!
هی روزگار...
از همون دستی که بدی، پس می گیری.
بفرما...
صد گرم شکر، گند زد به زندگیت!!
از همون دستی که بدی، پس می گیری.
بفرما...
صد گرم شکر، گند زد به زندگیت!!
سلام و درود :)
خوشحال میشیم از "خراب آباد" دیدن کنید و نظرتون رو درباره عکس نوشته ها بهمون بگید...
خوشحال میشیم از "خراب آباد" دیدن کنید و نظرتون رو درباره عکس نوشته ها بهمون بگید...
خیلی قشنگ بود
شاعر میفرماید:
هر دستی بدی از همون دست پس میگیری
یه چیز تو همین مایه ها
شاعر میفرماید:
هر دستی بدی از همون دست پس میگیری
یه چیز تو همین مایه ها
نتیجه همه کارامون رو
تو همین دنیا میبینم و ضربه ش
رو میخوربم ولی اکثرا خودمونو میزنیم
ب نفهمی😩😩😩
تو همین دنیا میبینم و ضربه ش
رو میخوربم ولی اکثرا خودمونو میزنیم
ب نفهمی😩😩😩
میشه مثل رفتار آدما باهم تو این روزا..
از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری..
از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری..
جالب بود...
دیدگاه ها [ ۱۶ ]