داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتماد» ثبت شده است

خار های امروز و گل های فردا!

شخصی از خدا دو چیز خواست......

یک گل و یک پروانه......

اما چیزی که به دست آورد 

یک کاکتوس و یک کرم بود......

غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را 

دوست ندارد و به من توجهی ندارد......

چند روز گذشت......

از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و

آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......

اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید 

به او اعتماد کنید.........

خارهای امروز گلهای فردایند......


  • چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵
  • ۷

زنان زیبا!

زنان زیبا شبیه پرنسس های دیزنی لند و باربی نیستند!

شبیه واقعیتن...

شبیه زنی که گاهی دست های خیسش را با دامنش پاک می کند، 

واشک هایش را با سر آستینش ..


نه چشمان آبی دارند ،

نه ناخن هایشان همیشه لاک زده ،

نگران پاک شدن رژ لب هایشان هم نیستند.


زنان زیبا ، زنانی هستند که خود را باور دارند 

و می دانند که اگر تصمیم بگیرند قادر به انجام هر کاری هستند.

در توانایی و عزم یک زن که مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می کند، 

شکوه و زیبایی وجود دارد.

در زنی که اعتماد بنفسش از تجربه ها نشأت می گیرد،

 و می داند که می تواند به زمین بخورد، 

خود را بلند کند و ادامه دهد، 

زیبایی بسیاری وجود دارد.


  • يكشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۵
  • ۱۲

رمز بسم الله...

گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله"آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن رادر گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.

 

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشتو با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.

  • سه شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۵
  • ۵