داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

پاتریک و باب اسفنجی!

پاتریک و باب اسفنجی

پاتریک: یه هواپیما از جنس طلا می‌خریم...


باب اسفنجى: هواپیما از جنس طلا نمی‌تونه پرواز کنه!


پاتریک: ما دیگه پولداریم، قوانین فیزیک رو ما تاثیر نداره!


باب اسفنجی🎬

#دیالوگ 


امیدوارم که به دست پاتریک برسه!
پاتریک اگ اینو رو خوندی ادرس جدید وبلاگ تو رو بده بطفا!

دسته بندی :
 زیبا و خواندنی حکایت کودکانه

دیدگاه ها [ ۷ ]

عه بدونی چقد دوسِشون دارم
:)))

مرسی :)
واقعا^^

خعلی خواهش(:
آقای سین
:)
قوانین فیزیک رو منم تاثیر نداره
(:
چ خوب^^
متــــ ــــروک
عزیزمی مریمممم :***
بله!!!
💖 miss fatemeh 💖
اصن حرف ندارن😅😅😊
(:
اینو از ته دل میگم: اگر پول داشتم یه واحد نقلی آپارتمان میخریدم. تنهایی توش زندگی میکردم. چیزی که دوست میداشتم با دست های خودم میپختم. ساعتی که دوست داشتم میخوابیدم و بیدار میشدم. کاری که دوست داشتم یا نداشتم انجام میدادم یا انجام نمیدادم و...
به این صورت بالای نود درصد مشکلاتم حل میشد.
امیدوارم هیشکی محتاج هیچ کسی دیگه نشه.
انشالله(:
امیدوارم به ارزوتون برسید(:
این دیالوگ اون پنگوئنا بود :/
من تو مکالمه ی پاتریک و باب اسفنجی دیدم(:
دیالوگ قشنگیه:)
اهوم(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی