داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

مهر مادری

مهری مادری-خانه سالمندان

پیرزن با شور و شوقی وصف ناپذیر، نقشه‌هایی را که سالها به آن فکر کرده بود عملی کرد. 

خانه‌ چند طبقه‌اش را فروخت و برای هر یک از فرزندانش آپارتمان مستقل خرید تا راحت زندگی کنند. 

طبق نقشه‌هایش قرار بود به نوبت میهمان فرزندانش شود تا چند روز عمر بگذرد. 

یکی از روزها، خواهرها و برادرها تصمیم گرفتند به بهانه پارک، بیرون بروند. مادر را هم با خود بردند. وقتی برگشتند، پیرزن در خانه سالمندان تنها مانده بود.


دسته بندی :
 پندآموز زیبا و خواندنی عاشقانه

دیدگاه ها [ ۶ ]

مهر مادری و عاطفه فرزندی....
چه تضاد تلخی دارن باهم.
اهوم):
هعییییییییییی
):
اف بر آن ها...
):
آقای سر به هوا ...
تصورش هم دردناکه ...
اهوم):
بسم ا...

سلام

خیلی مردی

ما اینقدر اومدیم به وبلاگت سر زدیم

تو حتی ما را آدم حساب نکردی

لااقل ی سری به سایت ما میزدی

ی نگاهی لا اقل بنداز

وبلاگت تو حلقم
:D :D :D :D

http://hamyar.biz/partner/index.php?act=login
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی