داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

حبه قند



میگفت: شیطان اندازه یک حبّه قند است . . .

گاهی می افتد توی فنجان دل ما . . .

حل می شود آرام آرام . . .

بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم . . .

روحمان سر می کشد آن را . . .

آن چای شیرین را . . .

شیطان زهرآگین دیرین را . . .

آن وقت او، خون می شود در خانه تن . . .

می چرخد و می گردد و می ماند آنجا او می شود مـن ...


⭐️اعوذبالله من نفسی⭐️



صبح بخیر

دسته بندی :
 پندآموز زیبا و خواندنی حکایت

دیدگاه ها [ ۷ ]

آقای سین
چه چای و شیطان هایی که به خیال چای شیرین میخوریم هر روز!
چ جالب(:
خانومِ حدیث ^_^
گاهی ادما یه کارایی میکنن از شیطون هم برنمیاد!
+خیلی توصیف جالبی بود..
اهوم(:
خعلی ممنون(:
💖 miss fatemeh 💖
چقدر به دل میشینه این متن :)
خعلی ممنون(:
𝓂𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃 𝒻𝒶𝓇𝒶𝒿 シ
یاد ماجرای کارخانه ی قند افتادم ... :(
بگذریم متن دلنوازی بود :) ولی حبه قند شیرینه فکر نکنم شیطان هم شیرین باشه!!! xD
موفق باشید :)
خب بگید^^
خعلی ممنون(:
اهوم(:
۸خعلی ممنون شماهم موفق باشید(:
مسیر سبز
ممنون داداش ،دمت گرم😉
خواهش دوست عزیز(:
من به شیطان و این چیزها اعتقادی ندارم.
ذات همه ی آدم ها بد هست. کسانی هم که فکر میکنیم خوب هستن، هنوز فرصت نکردن و شرایط مهیا نبوده که بدذاتی خودشون رو ثابت کنن.
آدم خوب شاید یک در میلیارد باشه به نظر من.
قبول میکنم(:
ممنون
خواهش(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی