داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

بابا جان داد!

بابا جان داد


فرزند شهید بود


میگفت بابای من رفت و جان داد


تا هم کلاسی هایم بتوانند بنویسند بابا نان داد..

دسته بندی :
 پندآموز زیبا و خواندنی عاشقانه حکایت کودکانه

دیدگاه ها [ ۹ ]

++++
(:
پسرک کبریت فروش
خیلی ام عالی

#شهدا_شرمنده_ایم
خعلی ممنون(:
واقعا تگ جالبی نوشتید(:
مرد واقعی بودن.
رفتن تا ما بمونیم.
اهوم):
💖 miss fatemeh 💖
قلبم گرفت :(
خدا نکنه دختر خاله ):
ببخشید):
به اونامی گفتن مَرد!
اهوم(:
محمد ابراهیمے
این هم زیباست بابا جان داد تا دانش آموزان جان بگیرند.
اهوم(:
بسیار دلنشین هست این جمله(:
💖 miss fatemeh 💖
نه نه عذرخواهی نکن پسرخاله :)
چشم(:
💖 miss fatemeh 💖
وااااااای چه قالب نازی ^^
خعلی ممنون دختر خاله جان^^
𝓂𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃 𝒻𝒶𝓇𝒶𝒿 シ
خدا به ما هم شهادت رو توفیق کنه :)
انگاری شما هم مثل من تو قالب وبلاگ دودلید D:
آمـیـ(:ـن(:
نه دودل نیستم خب هر قالب بعد از ی مدت میفهمم توش ی اشکال کد نویسی هست و مجبور میشم عوض کنم(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی