داستان هایی "کوتاه" برای پیمودن راهی "بلند"

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

  • /

    خانه ی داستان

زن کافر!

 

دانشجویى از ایران رفته بود مجارستان واسه درس خواندن، بعد از دو سه سال به باباش زنگ میزنه میگه: 

بابا من اینجا با یه زن مجارستانی ازدواج کردم.


باباش عصبانی میشه میگه: 

بابا اونا همشون کافرن فردا جواب مردم رو چی میدی؟ 

وقتی اومدی ایران نمیگن زن فلانی کافره نمیگن پسر فلانی زن کافر گرفته...!؟


خلاصه پسره بعد چند سال با زنش میاد ایران بعد یه چند روزی زنشو میذاره خونه باباش خودش تنهایی میره تهران، چون باباش مریضی قندی و چربی داشته زنه هم دکتر بوده حسابی بهش میرسه هر روز قرص و داروش سر موقع آمپولش به موقع تزریق میکرده لباساش و حموم و.... 

خلاصه مرده خوب میشه وقتی پسرش برمیگرده میگه: ها بابا زن کافره چطوره؟ 

میگه بابا این کافر نیست ننت کافره،

یکی از اینا برام بگیر..!!!


دسته بندی :
 زیبا و خواندنی

دیدگاه ها [ ۷ ]

👒فیـــــروزه بانـــــو👒 :)
ماها فقط اسما مسلمونیم..
وگرنه اونا رفتار و کردارشون
خیلی بهتر از ماهست😞
اهوم(:
علیرضا رحیمی
غیر ایرانی ها اینقدر ها تعریفی نیستند...
بیخود فقط بدهای خودمون رو ببینیم و خوب های اونها رو مایه عدم پیشرفت خودمون هست...
این پست من مفید هست.
فساد اقتصادی و مالی در غرب : http://ebadalrahman.blog.ir/post/268
ممنون(:
دو نقطه دیییی
😃
خورشید بانو
امان از قضاوت ها ، کاش روزی دین و.مذهب و ملیت و اینا ملاک نباشه و فقط انسانیت مهم باشه
کاش بشه😊
خنـــــــــღــــــــــده ڪدہ ツ
:/
(:
mohsen faraj(sampadi💪)
یکی هم برای ما پیدا کنید(انجمن یابندگان نیمه گمشده) xD
😂
خخخخخ
😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی